این روز ها می گذرند.
این روزها می گذرند و من.
و من نشسته ام در امتداد جاده ای که به غروب ختم می شود.
من.منی که روی خط موازی ریل قطار نشسته ام و به امید قطاری که قرار نیست بیاید لبخند می زنم.
قطاری که مسافرش تو باشی.
این روزها می گذرند.دیروزها می گذرند.حتی فرداها هم می گذرند.
و من هم چنان روی ریل قطار نشسته ام و به صدای ممتد سوت قطار خیالی گوش سپرده ام.
این جا منم.قطار رفته و سپیده ی سپید شده ی صبح و منی که در سجده به معراج رفته ام.
درباره این سایت