تو بوی خاک باران خورده ای و من نمی دانم که چرا هزار سال است که باران نمی بارد.بیایید کاسه هایمان را رو به آسمان بگیریم که همه ی این ها سزای اعمال من است.
همه ی این ها سزای اعمال من است.همه ی این نیامدن ها،همه ی این ایستادن ها و زل زدن به انتهای جاده ها،تقصیر من است.
من همه ی اشک های منتظران را مدیونم.
من مدیون همه ی گل های نرگسم.مدیون همه ی جمعه های ملتهب.
مرا ببخش.همه ی خاکستری ها تقصیر من است.همه ی دلتنگی های غروبانه.
من مدیون همه ی منتظرانی هستم که جمعه ها فانوس به دست روبه روی دریا مینشینند.من مدیون همه ی فانوس ها هستم.
مرا ببخشایید همه ی بیقرارهای عالم.مرا ببخشایید یاس های سجاده ها.بنفشه های باغچه ها.
همه ی چشم به راهانی که آدینه ها گریه می کنید.همه ی این ها سزای اعمال من است.
راستی کی بهار می شود؟
درباره این سایت